خاطرات
سلام مامانی ،منو ببخش که دیر به دیر برات مینویسم میخوام اتفاقات این چند روز رو برات بنویسم،اول اینکه چند روز پیش دختر عمه سمیه به دنیا اومد ، البته تو ندیدیش چون که دیگه ما برگشتیم خرمشهر،اول میخواستن اسمشو بذارن غزل ولی بعدش نظرشون عوض شد گذاشتن ریحانه،اینم عکسشه،بیچاره هنوز نیومده به دستش آنژوکت زدن ،آخه یه خورده دور لبش کبود بود ولی ازش که آزمایش گرفتن دیدن خدا رو شکر سالمه ...
نویسنده :
مامان و بابا
16:49